جدول جو
جدول جو

معنی آفرین گر - جستجوی لغت در جدول جو

آفرین گر
آفرین گو، آفرین خوان، ستایش کننده
تصویری از آفرین گر
تصویر آفرین گر
فرهنگ فارسی عمید
آفرین گر
(فَ گَ)
آفرین خوان. آفرین گوی:
نهاد آن روی خون آلود بر خاک
ابر شاه آفرینگر، با دل پاک.
(ویس و رامین).
جوان و پیر سزد آفرین گر تو که تو
بسال و بخت جوانی بعقل و دانش پیر.
معزی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آفرین گل
تصویر آفرین گل
(دخترانه)
گل تحسین برانگیز، کنایه از دختر بسیار زیبا، مرکب از آفرین (واژه تحسین) + گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آفرین مهر
تصویر آفرین مهر
(دخترانه)
بسیار بامحبت، زیبا مانند خورشید، مرکب از آفرین (واژه تحسین) + مهر (محبت یا خورشید)، کسی که از زیبایی مانند خورشید است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نفرین گر
تصویر نفرین گر
نفرین کننده
فرهنگ فارسی عمید
(فِرْ یَ / یِ گَ)
لعنت کننده. نفرین کننده. کسانی که در جنگ از دور به سپاه دشمن دشنام دهند و آنهارا به خشم آرند: سپهسالاری وی ابوالحسن حاجب داشت و فریه گران بر باره شدند. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آفرینشگر
تصویر آفرینشگر
خلاق، خالق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفرینش گری
تصویر آفرینش گری
نیروی خلاقه، خلاقیت
فرهنگ واژه فارسی سره
خالق، خلاق، صانع، مبدع
متضاد: ویرانگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آهنگر
فرهنگ گویش مازندرانی